وجودی بود خیره ی خودیت وصاحب بی مهری مطلق…اهل خودنمایی بودن مجال ملکوتی شدن را از وی سلب میکرد وبه قافله ی پر مشغله ی اهانت تن داد…پایبند وجودی گشت غیر از معبودش…

تمنیات تن را محور زندگی ساخت…

لحظه ای خود را پیشرو

و دید و افسوس خورد و با نیم نگاهی گذشته را تلخ انگاشت…

تب وتاب آینده و ساختن را در رگها به جریان انداخت.مصمم ایستاد و خواستار روحیه ای الهی گشت…

زیرکانه سهمش را از زیستن معین نمود …فرصتش را شناخت

اندک بود!

بی وقفه شروع به نواختن کرد این بار با محبتی بی نظیر بی آنکه بداند این بار دیگرانند که زمزمه ی بی مهری را یاداور میشوند…به راستی که بی مهری از سکوت دشوارتر است و بی مهری شیرینتر است ازدلسپردگی از روی ترحم و عادت…

و اسارت انگیزه در حلقه ی بسته ای به نام با هم زیستن …


موضوعات: بازگشت
   چهارشنبه 14 مهر 1395نظر دهید »
فروردین 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31
جستجو