اتفاقی در حال وقوع است اتفاقی عظیم به عظمت گفتارو نوشتار وبه عظمت لغزش قلم بر روی کاغذ به اراده ی من…

گویی دلم تنگ است و اسیر تنگنای انسانیتم مانده ام در راه بی همراه!تنگنای دلم چنان است که در انتها بر دل شبی ساکت میان امروزو فردا رخنه میکند دستهای کوچکم را خالی در خاطرم مینشاند نمیدانم با کوچه های تنگ شب سازشی دارد دل پریشانم؟خاک غریب و سبک بال این کوچه با قدمی بی خروش توان جنبش دارد؟غباری به پا میکند؟

کوچه ی تاریک دنیا جرآت پریدن را در دلم به نیسی میکشاند!

گریزانم از تنهایی در این مسیر مخوف و لغزنده تنها نیستم چون تو هستی آری هستی بودی و خواهی بود…اما با فاصله ی این وجود نا چیز تا تو چه کنم؟

کویر آسمان پر ستاره ات باشم یا دریای دلت؟رنگی از آسمان هدیه ی وجودم میکنی؟اسمان لاجوردی بودنش را به دریا میبخشد؟یا اشکهایش را نثار کویر خشکو ترک خورده ی دلم میکند؟

میشود…

میشود دریای آسمانت باشم یا حتی دل شکسته ی درگاهت؟ میشود بنده ی بنده نوازی چون تو باشم و بس… میشود از دلهره و تشویش به روزنه های کوچک امید کوچ کرد؟

ندایی فرا رشید که انسان مانند قطره ی باران انعطاف را میفهمد میداند که گاهی از اهالی زمین است و آسمان وگاهی میان زمینو آسمان سرگردان سرگردانه وازه ی تبخیر شدن و رسیدن به آسمان اسمانی که قطره بودن را از خاطرش میبرد!

نمیدانم!ترکیب سنگینیست که خورشید اینگونه تاب از کف میبردو عاشقم میخواند؟گرمایش را نثارم میکند و نیمی از وجودم را از سوی اقیانوس هدیه ی آسمان میکند؟

وآسمان را بنگر که سخاوتمندانه هویت قطره را بازش می گرداند و او را به امانت بدست زمین میسپارد قطره آینده را در پیشروی چشمانش میبیند و با اسمان اینگونه وداع میکند…

آسمان اینست رسم دلسپردگی؟!

لحظه ای وصال و لحظه ای …


موضوعات: غریب تر از غریب
   چهارشنبه 14 مهر 1395نظر دهید »
اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
جستجو